سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میلاد با سعادت نبی مکرم اسلام،حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)

و سلاله پاکش،امام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام)را به تمامی مسلمین جهان تبریک می‌گویم.

شاید بگین چرا اسم مطلب رو کرم اباالفضل گذاشتم .هر چی فکر کردم تو این شب بزرگ و عزیز چی بنویسم که

 در شان و مقام رسول الله (ص) و امام صادق (ع)  باشه چیزی به ذهنم نرسید.

 واس خاطر همین متوسل شدم به خاطرات گذشته اگر حوصله داری بخونی  بسم الله ..

روز ولادت حضرت عباس بود، ( 4شعبان 1381 ).تلویزیون روروشن کردم بین الحرمین رو نشون میداد

کانال دیگه مشهد الرضا ، کانال دیگه حرم بی بی حضرت معصومه،یهو دلم گرفت ، گفتم خدایا هر کسی یه جایی داره

ما هم به همین ضریح کوچولو که تو شهرمونه دل خوشیم . به مامانم گفتم :میای بریم کربلا؟

گفت بریم ، درسته اینجا کربلای ماست (اگر دوست داشتین در موردش چیزی بدونید دربخش آرشیو وبلاگ 

مطلب کربلایی دیگر روبخونید).

خیلی شلوغ بود، یکی شیرینی می داد، یکی با صدای بلند زیارت میخوند، ملا کاظم خادم اونجا هم قصیده مشکل گشا رو میخوند

با اون نفس گرم و همیشگی .

گفتم آقا اومدم اینجا گریه کنم دلخور نشی ها دست خودم نیست .روبروی ضریح نشستم گفتم امروز میخوام اینجا نماز بخونم

 هر کی هم دید ببینه (چون مقید هستم موقعی که نماز میخونم کسی من رو نبینه).نماز زیارت رو که سلام دادم

دیگه خودم نبودم اشکام ، قفل دلم رو باز کرد؛ روز ولادت و اینقدر گریه!!!! این همه دلتنگی و اشک برا چی بود؟؟

نکنه حضرت زهرا ناراحت بشه ؟؟ خودم رو کمی جمع و جور کردم  از زیر چادرم میدیم که مردم دور ضریح طواف میخورند

 یه لحظه طواف خانه خدا جلو چشمم مجسم شد و  این دعا اومد روزبونم، گفتم:آقا میشه یه روز من هم کعبه رو ببینم

 و دورش طواف بخورم اما اشک امونم نداد که بقیه حرفم رو بگم .

خلاصه اون روز یه حالی داشتم که اگر بخوام تعریفش کنم به جرات عاجزم یه حال عجیب که فقط حضرت عباس درکش کرد.

یادم نیست چند روز گذشت تلفنمون زنگ خورد.لیلا سلام دوست داری بری مکه ؟سلام ، چرا که نه ؟

پس خبرت میکنم گوش به زنگ باش

درسته خاله ام نوبت سفر مکه اش رو به خاطر امتحانات بچه هاش به من داد. (ای بنازم به کرمت اباالفضل)

تمام کارهای سفرم خود به خود درست شد.تازه فهمیدم تو کاروان من دوتا از دایی هام با خانم هاشون هم هستند.

(بازم بنازم به کرمت ابالفضل).

هم اتاقیم هم یه دانشجوی رشته کامپیوتر بود( مریم) که اونم از همون روز اول تو مصلای کربلایی های اهواز باهاش آشنا شدم .

یه دل باصفا داشت که هنوزلنگه اش رو پیدا نکردم. (بازهم بنازم به کرمت اباالفضل)

روز( 23 ربیع الثانی سال 1382) تو یکی از روزهای گرم تیر ماه، عازم مدینه منوره شدیم.

اما من هنوز مست و مدهوش اون روز بودم . مهر حضرت عباس با من مسکین چها کرد وتا کجا کشوند.

لیلا کجا و مدینه کجا ، ای بقربان اون همه لطف و کرمت که اگه بخوای بدی خوبش رو میدی 

تمام مسیر جده تا مدینه رو پلک نزدم تو فکر هیچ چیز نبودم تمام وجودم رو ترس گرفته بود بدون اختیار سوره توحید رو میخوندم

و اشک میریختم اما این بار اشکم پر ترس بود .با صدای مدیر کاروان که گفت اینجا حرم پیغمبر اسلام

محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم است بر جمال پاکش صلوات همه همسفریهام بیدار شدند.

(اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) چه نوری ! چه عظمتی ! و چه هیبتی !

نماز صبح رو تو هتل خونیدم و راهی حرم شدیم.خای همتون خالی السلام علیک یا رسول الله

 بعدش رفتیم زیارت ائمه بقیع اونجا فقط یه چیزه که میشه ازش یاد کرد، اشک و دیگر هیچ!!!

  دیوار بقیع و اون آهنهای سبز رنگ و دخیل هایی که باید به یاد دوستان می بستیم یادش بخیر؛

بازم صدای مدیر کاروان بود که همه ما رو متوجه خودش کرد.عزیزان خوب دل بدین ،قشنگ اشک بریزین،

ام البنین مادر حضرت عباس اینجاست شما رو میبینه ،ازش بخواین (اینجا هم نام ابا الفضل)

ایشون گفتند بشینید تا زیارت ائمه بقیع رو بخونیم کتاب دعام رو باز کردم وشروع به خوندن کردیم

بین دعا مداح کاروان کوک نفسش  گرم شد و شروع به خوندن کرد. داشتم با خانم ام البنین درد دل میکردم

و میگفتم که چطوری شد که اینجام دیدم یه پر خاکستری رنگ از پرهای کبوترای بقیع رو کتاب دعام نشست.

گفتم یعنی میشه من هم حاجتم رو بگیرم، یعنی به من هم نگاه می کنی دیدم یه پر دیگه رو کتابم نشت،

 نمی دونی اون روز با دلم چیکار کردند.از بس برام سنگین بود تاب نیاوردم صدام تمام اون منطقه رو گرفته بود.اون دوتا پر کبوتر تودستم و...(ای بنازم به کرمت یا اباالفضل کجا ما روکشوندی و چها با دل ما کردی.

(نمودی بی سر و سامانم ای عشق     نمودی پر گهر دامانم ای عشق)

(اون دوتا پر رو هنوز دارم و به رسم امانت نگه شون داشتم تا ببرموش کربلا "انشاالله")

به گرد شمع رخسار تو چون پروانه می گردم                   مکن عیبم به دنبال دل دیوانه می گردم

از آن روزی که دیدم خط و خالت نیک دانستم                    به دامت مبتلا با شوق آب و دانه می گردم

دل از آن تو می باشد، ندادم تا که  پس گیرم                     من بی دل کنون دنبال صاحبخانه می گردم

خاطرات سفر زیاده اگه خواستین تو کامنتها براتون میگم ممنون که تا اینجا دل من رو همراهی کردین

 امیدوارم به زودی کرم ابا الفضل العباس  (ع) شامل حال تک تک شما بشه و راهی سرزمین نور بشید.

 در پست بعدی داستان شفای یکی از دوستانم که ازهمین ضریح کوچولو سلامتیش رو بدست آورد روبراتون مینویسم . انشاالله.یاحق.

اینم حدیثی از امام صادق (ع)  که برای تبرک میزارم.بخونید و ما رو هم دعا کنید.امام صادق علیه السلام  می فرماید 
شمارا سفارش میکنم به دعا کردن زیرا به هیچ چیز به مانند دعا به خدا سفارش نمی شوید

و دعا کردن برای هیچ امر کوچکی را به خاطر کوچک بودنش رها نکنید زیرا حاجتهای کوچک نیز به دست همان کسی است

 که حاجتهای بزرگ به دست اوست .


نوشته شده در  پنج شنبه 86/1/16ساعت  9:43 عصر  توسط لیلا 
  نظرات دیگران()

دوستان پارسالی و امسالی سلام

آغاز سال 1386 و تقارن زیبای این سال با، ماه ربیع الاول بهار ماهها را به همه شما تبریک میگم .

                                                   

آری بهار ماهها ربیع الاول است چرا که آثار رحمت الهی و ذخایر برکات خداوندی در این ماه پدیدار میشود و انوار جمال الهی بر زمین و زمینیان میتابد. ولادت رسول اکرم صلی الله علیه وآله که مثل آن در گیتی اتفاق نیفتاده، در این ماه بوده است.

((خلق و خوی محمّدی داشته باشید))

 اینم یه دعا، اول سالی بخونید و آمین بگید ما رو هم دعا کنید. یاحق 

((اللّهم اجعل محیای محیا، محمدِ و آل محمد و مماتی ممات، محمدِ و آل محمد))

 


نوشته شده در  پنج شنبه 86/1/2ساعت  5:8 عصر  توسط لیلا 
  نظرات دیگران()

 دوستان خوبم سلام

اینا حرفای دلمه به شما، اگه دوست داشتین بخونید.

درسته اینجا رو میگن دنیای مجازی (غیر حقیقی) اما میشه از راه دوربا دیگرون دوست شد،با شادییاشون خندید و با غمهاشون اشک ریخت و غصه دار شد، میشه ازهمدیگه دور باشیم اما دلامون به هم نزدیک باشه،میشه همدیگه رو نبینیم ، اما وجود همدیگه رو حس کنیم ،میشه فرسنگها با هم فاصله داشته باشیم اما باگذاشتن یه کامنت یا یه اف ناقابل اعلام کنیم که با هم و به یاد هم هستیم. میشه با یه فرهنگ و یه لهجه کاملا متفاوت با کسی هم عقیده بود و میشه هم عقیده شد.

چشمهام رو میبندم خوب که نگاه میکنم میبینم چندتا دوست باصفا و صمیمی تو این مدت خدا بهم داده که با هیچ چیزی قابل مقایسه نیستند. و با یه دنیا عوضشون نمی کنم .

اسم نمیبرم، علتش رو هم نپرس که نمیگم .

از خدا میخوام رشته دوستیم با این چند نفرهیچ وقت قطع نشه و تو اون دنیا هم بتونم باهاشون دوست باشم و ببینمشون البته خدا باید یه کاری کنه من ادم شم که بتونم ........ نمیشه که از تو جهنم به بهشتیها سلام داد، میشه ؟؟؟؟ نمیشه .

از مدیران زحمتکش و پرتلاش پارسی بلاگ کمال تشکر را دارم واز همه شماهایی که برای هر پستم کامنت میزارید و همه شماهایی که بعضی وقتا افتخار میدین و از همه شماهایی که فقط یه بارمیاین تشکر میکنم وپیشاپیش سال نو رو به همتون تبریک میگم .امیدوارم اگه مجردید ازدواج کنیدوخوشبخت بشید، اگه عقد هستین هرچه زودتر جور بشه برید سر زندگیتون، اگه متاهلید عاقبت بخیر بشید، اگه دانشجویید موفق بشید،اگه واحد پاس نکرده دارید (عین خودم) به راحتی بگذرونید،اگه پشت کنکوری هستین با رتبه عالی پذیرفته بشین،اگه بچه ندارید خدا بهتون سالم و صالحش روعطا کنه،اگه بچه دارین خدا بهتون ببخشه، اگه خونه ندارین خونه دار بشید،اگه ماشین ندارین هرچه زودتر یه خوبش رو بهتون بده تا ایام عیدی کلی خوش به حالتون بشه،اگه پول ندارین الهی که شب عیدی جیبتون پر برکت بشه (عیدی یادتون نره که بچه هاعید رو فقط به عیدیش میشناسن)،ارزو میکنم همتون زیارت خونه خدا برید و حاجی بشید،کربلا هم که ارزوی همس، میدونم

میگن پنجره فولاد امام رضا(ع) برات کربلا رو میده پس الهی که به زودی همه ما زائرسرزمین طوس بشیم.

آرزودارم حرم بی بی زینب کبری(س) رو زیارت کنم، ارزوم برای شما هم همین هست.

یه اقا هم داریم که همیشه حاضره اما ما بهش میگیم امام غائب

امیدوارم این حاضرهمیشه غائب به امر خدا بیاد و دستی به سرمون بکشه بلکه ادم شیم تا وقتی پیامبرمون رو ملاقات میکنیم شفاعتش شامل حالمون بشه.

بیایید قول بدیم سر سفره هفت سین برا ظهورش دعا کنیم و از خدا بخوایم تا مارو از یاوران همیشگیش قرار بده

اینم یه سخن زیبا ،عیدی من به همه دوستان :

 ((بهترین و با ارزشترین روزی ادمی، توفیق عملی است که او را بسوی رشد و معرفت براند و موجب مشاهده جمال حضرت حق گردد.))

 

اینم یه عیدی دیگه عکس کربلای شوشتررو براتون میزارم.زیارت قبول، مارو هم دعاکنید.

                         

نوای بزم شبانه رو هم عوض کردم یه جورایی به ما میگه ازاول محرم تا اخرصفر کجا بودیم وکجا بایدمیرفتیم .(خداحافظ پیرهن سیای ارباب).التماس دعا

حسینی باشید، خدا پشت و پناه همتون. یا حق 


نوشته شده در  یکشنبه 85/12/20ساعت  6:7 عصر  توسط لیلا 
  نظرات دیگران()

در مورد عرفان دیدگاه خودم رو میگم و فقط عقیده شخصی هست

عرفان یعنی چی؟

کلمه عرفان یعنی خداشناسی و خداشناسی یعنی خود شناسی

میگند انسان از خودشناسی به خدا شناسی میرسد

حالا این خودشناسی چیه ؟جای بحث داره

1-بعضی ها در مقام خودشناسی میان و قصدشون اینه که فقط به خدا برسن یعنی خدارو بهتر بشناسن

مثلا ریز خلقت چشم میشن اول شکر میکنن و بعد میگن خب این یکی از نشانه های بزرگی خدا بعد میگن چشم برای دیدن است اما حیف نباشه این جسم به این دقیقی و ظریفی رو برای دیدن چیزهایی که ما رو از خالقش دور میکنه استفاده کنیم . یعنی برای رسیدن به خدا میان اول در مورد مخلوقات خدا تحقیق میکنن و برای بهتر استفاده کردن از ان از خود خالق استعانت میطلبند.

یه استاد نقاشی داشتم همیشه میگفت: اگه میخواین نقاش ماهری بشید اونچه که می بینید بکشید نه اونچه که در ذهن دارید وبراتون اشناست و اضافه میکرد ومیگفت برای شناخت اشیا و خوب ترسیم کردن اونا بایدجزییات اونا رو کاملا بشناسید،خوب ببینید و خوب به ذهن بسپارید میگفت ساعتها بشینید و به یک لیوان نگاه کنید اما با معرفت نگاه کنید بعد از ساعتی می بینید انچه که تا یک ساعت پیش نمی دیدید.

ایشون راست میگفتند ما چند نفرشاگرد تازه وارد لیوانی رو به صورتهای مختلف ترسیم میکردیم(کاملا متفاوت)ایشون میگفت مگه میشه این لیوان چند صورت داشته باشه ما می گفتیم یعنی چی ؟ و میگفت چشمهاتون رو ببندید کمی صبر کنید و بعد باز کنید و خوب نگاه کنیدمتوجه میشوید که هر کدامتان چه بلایی برسرصورت ظاهری این لیوان اورده اید.حالا مدادها روی میز باهم به لیوان نگاه کنیدو از زاویه های مختلف ان را بررسی کنید حتی به کسی که این لیوان راهم ساخته فکرکنید و احساس لطیف او راهنگام دمیدن به شیشه تا خلق این لیوان تصور کنید. وقتی دستورالعمل استادمون رو بکاربردیم و بعد لیوان رو ترسیم کردیم این دفعه قضیه فرق کرد همه ما همان لیوان روکاملا به یک صورت ترسیم کردیم و کاملا شبیه به هم

نکته اینجاست که ما قبلابرذهنیات خود اکتفا کرده بودیم خیلی سریع طرحی زدیم اما بار دوم بعد از اینکه خوب نگاه کردیم دراصل با نگاه کردن داشتیم در مورد ان شی به نظر ساده تحقیق میکردیم خیلی محتاتانه تر و با اگاهی بهتر و با شعور بیشتری ان را طراحی کردیم.

این یک مثال کاملا ساده هست اما اگر فکرش رو بکنید ازهمین مثال ساده میشه به مسله خداشناسی که همان خودشناسی هست برسیم

راه ما چند نفر شاگرد این بود که چیزی ترسیم کنیم که کاملا به ان اگاهی داریم و ذهنیات خود را بگذاریم برای نقاشی های تخیلی

و راه ما مسلمانان هم یک راه واحد هست خط وسط هم ندارد اگر میخواهیم به مقام عرفان برسیم باید ذهنیات و اطلاعات درونی خودمون رورها کنیم(باطن خودمون رو از عادات و رسومات طهارت دهیم) و به دنبال ان حقیقت ناب باشیم .

نمی شه کسی بیاد ادعا کنه که من خدا را میشناسم و به خدا رسیدم اما ندونه خدا برای چی چشم و گوش رو خلق کرده

نمی شه کسی بگه من به مقام عرفان که همون خداشناسی هست رسیدم اما ندونه که برادر یا خواهر دینیش از چه چیزی رنج میبره و به چه چیزی احتیاج داره

استاد خطاطیم میگه :راه خدا از میان خلق میگذرد اگه صبح شد گره از کار کسی باز کردی ،خیرت به کسی رسید اون وقته که میشه گفت دیشب ذکرت با خدا از روی دل و نیت پاک بوده و خدا خواسته که با انجام این عمل خداپسندانه به تو پاداش بده

2-اما بعضی ها هم در مقام خودشناسی میان که مثلا ببین خدا چه چشمی به من داده(شکر هم میکنند)و میگند امروز میتونم بااین چشم، دل چندتا جوون رو دنبال خودم بکشم. یا میان میگن خدا چه عقل و هوش و ذهنی به من داده خدایا شکرت و میان از این همه لطف خدا در جهات منفی استفاده میکنند.

یا میاد میگه من هر وقت برای کسی دعا میکنم زود مستجاب میشه خدایا شکرت اما این لطف خدارا که امتحانی بیش نیست با عمل زشت ریا باطل میکند

خب این افرادهم به خود شناسی مشغولند اما آیا به خدا شناسی میرسند؟

این ایه رو بخونیم: الذین یذکرون الله قیاما و قعوداو علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار(ال عمران)

کسانی که خدای را یاد میکنند در حال ایستاده و نشسته و در حال (بیماری)برپهلوی خویش خفتگان و درآفرینش آسمانها و زمین اندیشه میکنند ومی گویند پروردگارما، اینها را به گزاف نیافریدی، پاک و بی عیبی ،خدایا مارا از عذاب اتش نگه دار

خواجه عبدالله انصاری درذیل این ایه گفتند:

ذاکران در سه مقام هستند: یکی خدا را به زبان یاد میکند و به دل غافل باشداین ذکر ستمگران است

یکی خدارا به زبان یاد کند ودل هم حاظر است این ذکر مقتصدان و مزدوران است و مزدور درطلب مزد و ثواب است

و سومی انکه خدا را به دل یاد کند ودل ازاو لبریز اما زبانش خاموش است این ذکرعارفان و خداشناسان است

اری ذکر دام نهاد و غیرت دانه ریخت ،مزدوردام دید بگریخت، عارف دانه دید بر دام آویخت.

اما برای خداشناسی به یک معلم اخلاق احتیاج پیدا میکنیم به کسی که به عرفان اصلی ان را رسانیده اند

زیرا رسیدن به مقام عرفان کار هر کسی نیست، نورخدایی و استعداد روحانی میخواهد .رسیدن به این مقام با ریاضت و ترک اجتماع و عدم معاشرت و گوشه گیری به دست نمی اید

این ایه رو بخونیم:

لقد جائکم رسول من انفسکم عزیزعلیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین روف رحیم(توبه/128)

به شما پیغمبری از خودتان امد که انچه دشواری بر شما اید بر او سخت باشد و حریص است که شما را به راه راست برد و با مومنان مهربان باشد

سخنیست از امام صادق (ع) که میفرمایند: خداوند ناتوانی خلق را از طاعت خود میدانست پس از میان جنس بشر کسی رابرپاداشت و صفت رحمت و رافت خود را به او ارزانی داشت و او را به عنوان سفیر صادق بسوی خلق روانه ساخت و اطاعت او را اطاعت خود و مرافقت او را مرافقت خود دانست و فرمود هر کس رسول را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است

که برادرمون محمدعلی(http://iranislam.parsiblog.com/) چندمورد ازسخنان ارزشمند ایشان رابرای رسیدن به خدا و اطاعت از او برامون نوشتند.

انشاالله بخونیم ،بهشون فکر کنیم ،انجام بدیم وبعدشکرش روبجابیاریم و همیشه ازش بخوایم که یک لحظه ما رابخودمان وانگذارد.یاحق


نوشته شده در  پنج شنبه 85/12/3ساعت  11:57 عصر  توسط لیلا 
  نظرات دیگران()

دوست من الان کجای جاده هستی؟ راهت رو پیدا کردی یا هنوز داری از دیگرون ادرس میپرسی ؟

یا نه! داری بدون هیچ زحمتی دنبال دیگرون حرکت میکنی ؟

روی سخنم با دوستانیه که ماشین عمرشون رو توجاده قیامت انداختند ودارندحرکت میکنند، ترسی از راهزنهای بین راه هم ندارند.

تو این سفرمیدونی دیگه ازچه چیزهایی باید مواظبت کنی؟ گوش، چشم، زبان، دست، پا، دل، فکر،نیت، .......

راستی همه رو با خودت اوردی نکنه یکی  رو تو یه ایستگاه جا بزاری؟

اخه خدا گفته « ومن یضلل الله فماله من هاد» ...(غافر/33)

چند روزیه ترس و دلهره ی عجیبی به جونم افتاده میگی برای چی؟

دیدی کسانی رو که چقدر بی خیال و بی پروا صبح رو شب میکنند و شب رو با راحتی صبح

شب پیش اونا خیلی غریبه!!!

 چطور؟ میگه آخیش شب شد تا یه کم بخوابیم (همین!)

 صدای موذن برای بعضی افراد یه صدای اشنای همیشگیه  با یه صلوات به استقبال اذان وبا گفتن تا بعد ظهر وقت داریم اون رو بدرقه میکنن

جمع دوستان ی بعضی افراد رو دیدی اگه دادگاهی برپا بشه و شیطان قاضی و اون افراد هم نشیننده در دادگاه الحق برای همه حکم به عدالت صادر میشه

چطوری؟

فعالیت زبان: غیبت، تهمت ،افترا، دروغ، تمسخردیگران،.........

گوش: شنونده غیبت، موسیقی، لهو و لعب............

چشم : غیبت اگر شده در حد اشاره پلک، تمسخر در حد سنگین کردن پشت چشم، دیدن و لذت بردن چیزی که ارزش نداره،.........

خب دیگه همه چیز جفت و جوره هر عضو به اندازه کافی از این مجلس بهرمند میشه جای هیچ گله و شکایتی از جانب قاضی این دادگاه هم نیست. (میگم قاضی دادگاه من و تو الان میتونه حکمی عادلانه صادر کنه که ما سزاوار اون باشیم .خوب بهش فکر کن.)

در پست قبلی قرار شد سوره اسراء روبا دقت بیشتری بخونیم

اونجا که خدا میگه: «هر که را خدا راهنمایی کند آن کس بحقیقت هدایت یافته و هر که را خدا گمراه کرد دیگر جز خدا هیچ رهنما و دوست و نگهبانی بر او نخواهی یافت.»(اسرا/97)

هر چی به این ایه بیشتر دقت میکنم ترس و دلهره ام بیشتر میشه اخه همیشه به کارم گند میزنم

میگم خدایا حالا که هدایتم کردی تا حرکت کنم تا بتونم تشخیص بدم کجای این جاده قرار دارم، نکنه غرور و کبروعجب و ریا، باعث بشه راه گم کنم و گمراه بشم

خدایا دیدار تو نزدیک است، لکن کار با ان نزدیکی بس باریک است!  

پیر هرات گفته وقتی گفتی یا علی و حرکت کردی خدا بهت میگه:اگر وفای عهد ما را میان بندی و چاکروار سر در ربقه ی طاعت آری، همه را حلقه ی چاکری تو در گوش کنیم و مسخر تو گردانیم.

 اما

 اگه یه روز اونی نباشی که از اول جاده بودی خدا بهت میگه:اگر سر از چنبر فرمان برگردانی یا دل خود با صحبت دیگری پردازی، همه را به دشمنی تو برپای کنیم و قدم گاه تو برزندان کنیم.

خدایا ما به اجابت تو به دعا رسیده ایم و با لطف تو پا در جاده نهاده ایم؛ پس:

مرا تا باشد این درد نهانی                   توراجویم که درمانم تو دانی 


نوشته شده در  دوشنبه 85/11/23ساعت  1:28 صبح  توسط لیلا 
  نظرات دیگران()

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یک رمضان و یک امام حسن!
آهنگ دلنواز!
[عناوین آرشیوشده]