ای روان من تو دراین گردش افسانه ای خویش بینهایت در خلسه ای؟
ای دل! تورا بینهایت سیراب کرده ام.
ای تن ، تورا از عشق سر مست کرده ام.
کاری بیهوده است که اکنون، آسوده میکوشم دولت خود را بر شمارم،دولتی ندارم.
گاه در گذشته خویش چند دسته از خاطره ها را میجویم ، تا عاقبت برای خویشتن قصه ای بسازم، اما خود را درآن میان نیک نمیشناسم و زندگانی من ازخاطرها لبریز است.
آنچیزکه سربجیب تفکرفرو بردن میخوانندش ،برای من اجباریست.
دیگر لفظ تنهائی رادرک نمیکنم؛ در خود تنها بودن، همان دیگر نبودن است.
من خود تنها هستم !!!!
وانگهی جز در همه جا در خانه خود نیستم؛ و همواره اشتیاق مرا از خانه خود میراند.
زیباترین خاطرات جز همچون شکستگی سعادت در نظرم جلوه نکرده.
نا چیز ترین قطره ی آب، ولو اشک باشد، همینکه دست مرا مرطوب سازد، برای من گرانبهاترین حقیقت میگردد.
قانون تو تنهایی من است.
و تنهایی من قانون عشق..............
و عشق ارمغان دلدادگیست...............
و این سرنوشت سادگیست............
چه قانون عجیبی !!!
چه ارمغان نجیبی !!!
و چه سرنوشت تلخی و غریبی
که هر بار ستاره های زندگی ات را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره ی امید کنی
و خود در تنهایی و سکوت باچشمهای خیس از غرور پیوند ستارها رابه نظاره بنشینی .
و خموش و بی صدا به شادی ستارهای ا زتوگشته جدا دل خوش کنی .
و باز هم تو بمانی وتنهایی و دوری
و باز هم تو بمانی ویک عمر صبوری
مهدی جان امروز چیزی شنیدم که تمام وجودم راغرق در حسرت کرد
مهدی جان ، تو به هر لباسی و به هر شکلی می آیی و خود را به کسانی که از دل دوست دارند تو را ببینند نشان میدهی.
مهدی جان ، شنیدم گل مهرتو در دلهایی میشکفد که شکسته باشند .
به من بگو بدانم هنوزشکستگی دلم به جایی نرسیده که جوانه ای هرچند کوچک از نگاه مهربانت در آن بشکفد؟
مهدی جان یادت هست طوافی که به نام تو دور خانه خدا کردم ؟
و احرامی که به یادتو برتنم پوشیدم؟
فهمیدم تو با منی و راه را برایم باز میکنی که حتی یک نفر هم به من برخورد نکند
امامهدی جان یعنی ارزش اینکه یه لحظه تو را ببینم را نداشتم ؟
چگونه دل را ارام کنم زیرا که تو بودی اما من ندیدمت .
این شبها چقدر با تو نجوا کنم و تا به کی باید آسمان شب صدای دردمند مرا تحمل کند ؟
تا به کی چشمه جوشان اشکم به یادت جاری باشد؟
مهدی جان تو را چه میشود اگر گوشه ی چشمی مرا مهمان نگاه نافذت کنی؟
مهدی جان ذکر لبم شده نام تو:
یا مهدی ادرکنی، یا مهدی ادرکنی ، یا مهدی ادرکنی
روزی مرا دریاب مولایم
روزی مرا دریاب درحالی که ببینمت و بشناسمت.
اول سخنم رو با (بسم الله رحمن رحیم ) قرنطینه کنم
چون چیزی که میخوام بنویسم به اندازه کلام خدا برام با ارزشه
میدونید دوستی با چی ارزش پیدا میکنه؟
یا اصلا دوستی خوب کدومه؟
یا به چه رابطه هایی میگن دوستی سالم و با ارزش؟
به عقیده من اگه میخوای یه دوست خوب داشته باشی باید از خدا بخوای
چون خدا میدونه که تو کجا ها ضعف داری میاد با یه دوست خوب همون کمبود رو برات جبران میکنه
حالا چطوری ؟
مثلا تو نمی تونی دروغ نگی بعد دوستت میگه دروغ نگو حتی مصلحتی
اگه تو به حرف دوستت عمل کردی پس بدون که اون دوستی واقیعیه چون اونو به چشم نصیحت نمی بینی یه حرف دوستانه بوده و تو هم با دل و جون میپذیری
اصلا دوستی یعنی تبادل خوبیها و پاکیها با یکدیگر
دوستی یعنی ببینی کجای کار دوستت میلنگه همون روبراش اصلاح کنی،حالا اون کمبودچه توحرفاش باشه چه تورفتارش
بعضی ها تعصب دارن که دوست باید حتما همجنس خود ادم باشه
اما به عقیده من اگه تو دلت فقط این باشه که ازدوستیها چیزهای خوب رو بگیری فرق نمی کنه دوستت مونث باشه یا مذکر، همشهریت باشه یا از یه جای دور ، همزبونت باشه یا با یه لهجه و یه فرهنگ دیگه
مهم اینه که بتونی باغبون دل دوستت بشی بعد هم گلهای قشنگ اون باغ رو با سخاوت تقدیم همدیگه کنید
صداقت ، امانت داری ، وفا ، مهر، صمیمیت، پاکی، دل بی کینه و یکرنگی همه اینا گلهای زیبای باغ یه دوستی سالم هستند و هدیه های اسمانی خدا
اگه یه روز حالت تغییر کنه ، یه روز احساس خوشحالی بهت دست بده ، یه روز احساس کنی دوتا بال برا پرواز کردن توآبی آسمون داری ، احساس کنی دلت شاده ، دلت راضیه ، احساس کنی خوشبخت ترازتو تو دنیا نیست ونبوده
احساس کنی همه خوبیهای اسمون مهربون برا تو پایین میاد، احساس کنی خدا بهترین ادمهاش رو به تو هدیه داده ، احساس کنی خدا داره باهات حرف میزنه یعنی احساس کنی حرفای دوستت بوی خدامیده، احساس کنی دلت غمی نداره، احساس کنی کسی هست برات دعا کنه به فکرت باشه اونم توجاهای خوب و مقدس ، احساس کنی هیچ غمی نداری از خدا حافظی، احساس کنی یه کسی نزدیکی دلت داری که همیشه بهت سرمیزنه، همیشه به فکرته ، اگه نباشی نگرانت میشه، اگه باشی افتخار میکنه، اگه بره ناراحت نمی شی،چون به وفاش ایمان داری که دوباره بر میگرده ، اگه بیاد سر مست میشی چون تشنه حرفاش و افکارش و حضورش هستی
بدون که اون احساس همون هدیه ی اسمانی خداست. یه هدیه ی خدایی که درتو احساس خدایی بوجود میاره یه دوست خدایی که نشان و ردی از خدا داره .
(کل این مطلب حرفایی بود که میخواستم به دوستم (شیدای او) بگم اما دنبال بهانه بودم، دنبال یه حس خوب خدایی میگشتم .
نمی دونم الان حرفام بویی از خدا داره یا نه فقط میدونم حرف دلم بود.
( شیدای او ) برام همون هدیه خدایی و همون احساس خدایی و همون دوست خداییه.
شیدای اقا امام عصر، شیدای آقا صاحب زمان، شیدای نرگس فاطمه، دل ما روهم شیدایی کرده شیدای همون غائب همیشه حاضر)
خدایا شکر از این همه خوبیت شکر از این همه دوستیت شکر از این همه مهربونیت
اخر مطلبم رو هم یا سخن همون خدای مهربون قرنطینه میکنم
((والمومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلاه ویوتون زکات و یطیعون الله ورسوله اولئک سیرحمهم الله ان الله عزیز حکیم))
((مردان و زنان مومن همه یار و دوستدار یکدیگرند خلق را به کار نیکو وادار و از کار زشت منع میکنند و نماز بپا میدارند و زکات می دهند و حکم خدا و رسول را اطاعت میکنند؛ آنان را البته خدا مشمول رحمت خود خواهد گردانید که خدا صاحب اقتدار و درست کردار است و نیکان را به نعمت و رحمت ابد می رساند.))
(سوره توبه، آیه 71)