بنام خداوند لوح و قلم

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن                منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم                که در طریقت ما کافریست رنجیدن

 

دوستان عزیز و همراهان همیشگی و صمیمی  از اینکه این چند روز من رو با خوندن این ذکر همراهی کردین بی نهایت سپاسگذارم و از ته قلبم برای تک تک شما و خانواده ها ی محترمتون از درگاه باری تعالی آرزوی سلامتی و بهروزی دارم

این متن رو هفته گذشته برای شفای(( پدر یکی از دوستانم)) که خیلی برام عزیز هست نوشتم دلم میخواست من هم در این توسل سهمی داشته باشم  الحق و والانصاف که شما هم من رو در این امر خیر یاری کردین

البته این دوست با معرفت ما هنوز وقت نکرده به من خبر شفای پدرش رو بده یا شاید هم انقدر دعا گوداشته که ما در برابرشون عددی نمی یایم  به هر جهت من کوچیک شما هستم و از طرف ایشون از شما تشکر میکنم

 دلم میخواست این رو اختصاص بدم به خبر شادی بخش شفای پدر دوستم اما میدونم ایشون الان درگیرکارهای زیادیست که امیدوارم موفق بشوند

بر ان شدم تفالی به حافظ شیرازی بزنم تا این پست رو بنویسم

 

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش

بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

از بس که دست می گزم و آه می کشم

آتش زدم  چو گل بتن لخت لخت خویش

دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که میسرود

گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش

کای دل تو شاد باش که ان یار تند خو

بسیار تند روی نشیند ز بخت خویش

خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد

بگذر زعهد سست و سخنهای سخت خویش

وقتست کز فراق تو و ز سوز اندرون

آتش در افکنم بهمه رخت و پخت خویش

ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام

جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش

 

خیلی چیزهای خوب از همتون یاد گرفتم فراموشتون نمی کنم

تووبلاگهاتون سر میزنم نظر هم میدم دوستتون دارم و از دور دعاگوی همه شما عزیزان هستم

یه مدت نیستم برام دعا کنید

و

حلالم

 کنید


نوشته شده در  دوشنبه 85/8/29ساعت  11:12 عصر  توسط لیلا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یک رمضان و یک امام حسن!
آهنگ دلنواز!
[عناوین آرشیوشده]