عقل با همه شرف و بزرگی که دارد راه نیست بلکه چراغ راه است
و خاصیت چراغ انست که راه را از چاه بداند
و نیک را از بد بشناسد
و دشمن را از دوست فرق بگذارد
و چون اینها را تشخیص بدهد بر این راه برود
اما شخص اگر چه چراغ دارد ، تا نرود به مقصد نرسد
پس عقل چراغ و عشق راهست
همچنان که چراغت با روغن ایمان نورانیست
خود را در اتش این عشق بینداز و عاشقانه به وصل بنگر
همچو ابراهیم خلیل که با این چراغ پا در عشق او گذاشت .
آری گلستان میشود سوز آتش
اگر تو سختی راه را به لقای یار بخری
در صحیفه ی دوستی نقش خطیست که جز عاشقان ترجمه آن نخوانند
در خلوت خانه ی دوستی میان دوستان رازیست که جز عارفان ندانند
درنگارخانه ی دوستی رنگیست از بی رنگی که جز والهان ومشتاقان نه بینند
چشمی دارم همه پر از صورت دوست
با دیده مرا خوش است تا دوست در اوست
از دیده و دوست فرق کردن نه نکوست
یا اوست بجای دیده یا دیده خود اوست