«آشنا»
دختر بر آستانه ي در عاشقانه خواند
کاي آرزوي من
من فارغم ز خويش و تو آسوده از مني
با دوست،دشمني
بس شامها ستاره شمردم به نور ماه
تا اختر رميده ي قلبم وفا کند
شور نگاه دوست در آن چشم دل فريب
چون باده ي سرگراني عشقم دوا کند
هر شب که ماه مينگرد از دريچه ها
جان ميدهد خيال تو در برابرم
من شاد از اين اميد که چون بگذري ز راه
شايد،چو نور ماه،فراز آيي از سرم
هر ناله اي که ميشکند از گلوي باد
آهنگ ناله هاي دلم در فراغ توست
چون تابد از شکاف دلم نور ماهتاب
گويم نگاه ميست که در اشتياق توست
اي آرزوي من!
اي مرد ناشناس!
آگاه نيستم که کجايي و کيستي
غدير بزرگترين عيد تمام اديان!